جدول جو
جدول جو

معنی حسن اشیب - جستجوی لغت در جدول جو

حسن اشیب
(اَشْ یَ)
لقب ابوعلی حسن بن موسی الاشیب بود که اصلاً از مردم خراسان بشمار میرفت ولی در بغداد سکونت داشت و سپس امر قضای بلاد شام را بر عهده گرفت و در ری درگذشت. وی از محمد بن عبدالرحمن بن بی دینو (کذا) و شیبان بن عبدالرحمن مؤدب و شعبه بن حجاج و ورقابن عمر و حمادبن طلحه و عبدالله بن لهیعه سماع کرد و احمد بن حنبل و ابوخیثمه و احمد بن منیع و رمادی و بشر بن موسی اسدی ازو روایت دارند. در بغداد بسیار حدیث کرد و آنگاه از جانب هارون الرشید عهده دار امرقضای موصل و حمص شد، سپس در روزگار خلافت مأمون ببغداد آمد و همین که وارد شد مأمون او را بکار قضای طبرستان گسیل کرد و بدان سوی شتافت و سرانجام در ماه ربیع سال 209 هجری قمری در ری درگذشت. علی بن مدینی او را ضعیف دانسته و یحیی بن معین و دیگران وی را موثق شمرده اند. (از انساب سمعانی). و رجوع به ابوعلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ)
ملا حسن کاشی، آملی شاعر و معاصر علامۀ حلی. درگذشتۀ 726 هجری قمری او راست: ’هفت بند’ در مدایح اهل بیت و کتاب انشاء. و قبر وی در حجره ای معروف در آغاز بازار ’سوق العتیق’ در شهر کاظمین نزدیک قبر سید شریف مرتضی بوده و آن مقبره در سال 1353 هجری قمری در میان خیابان افتاد. (ذریعه ج 2 ص 391 و ج 9 ص 245) (روضات الجنات 171)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ خَ)
ظاهراً از خاندان خطیب کرمانی است که در سدۀ دهم تا یازدهم در آن سرزمین شهرت داشته اند. رجوع به ’مزارات کرمان ص 81’ چ سیدمحمد هاشمی و تصحیح حسین کوهی کرمانی و کلمه حسن سبزواری شود. از این مرد کتابی بنام ’ملخص اللغات’ بدست مرحوم دهخدا بوده و از آن در یادداشتهای خود نقل نموده اند و در یک یادداشت در وصف آن گوید: ’ملخص اللغات لغت عربی به فارسی و این کتاب با خردی در غایت اتقان است’. برای اطلاع بیشتر رجوع به مقدمۀ لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اُ)
او راست: ’تاریخ ایران’ چ 1347 هجری قمری (ذریعه ج 1 ص 238)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شُ عَ)
ابن احمد بن ابراهیم باشعیب حضرمی واسطی شافعی. درگذشتۀ 1020 هجری قمری او راست: ’التعرض للنفحات الفیضیه’ و پنج کتاب دیگر که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 392) و زرکلی (چ 1 ص 222) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَ)
ابن احمد رشدی قسطنطینی رومی حنفی، ملقب به رشید قاضی بود و در 1156 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 297)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ اَ دَ)
خوش رفتاری کردن:
منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوۀ صاحب نظری بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا